Jan 31, 2011

چی شد که تصمیم به مهاجرت گرفتم؟


از انجاییکه هر انسانی به لحاظ احساس، فکر و رفتار فرد یونیکی محسوب میشه، واکنشش هم به زندگی یونیک به حساب میاد، اگرچه نمیشه منکر شباهت های زیاد در تصمیم گیری آدم ها در یک موقعیت مشابه شد. اینها رو گفتم تا یک بار دیگه برای خودم مرور کنم که چرا میخوام مهاجرت کنم.

زندگی من در 6 سال اخیر به شدت تغییر کرد. ازدواج خوبی نداشتم و هنوز مشکلات عدیده ای دارم درگیر مسائل دادگاهی هستم تا بتونم رسما جدا بشم. در همین اثنا متوجه بیماری قلبی ام شدم که برای سن و سال من نادر بود، اما خوب بخشی از تقدیرم بود که از راه رسید. از طرف دیگه عزیزترین فرد زندگیم رو از دست دادم. سالهای پیش هر وقت میشنیدم می گفتن "راستی فلانی هم از ایران رفت" می گفتم مگه زندگی چقدر طولانی و چقدر ارزشمنده که آدم بخواد از عزیزانش دور بشه و باعث دلتنگی و نگرانی اونها بشه...اما حالا که عزیز من نیست دیگه قضیه متفاوت شده.

شرایط فعلی ایران هم خودش کم دلیلی نیست.

دلیل دیگه اینه که نیاز به تغییر بزرگی دارم. نیاز به یه چالش جدید دارم ....البته چالش به سمت مثبت وگرنه چالشهای با شیب منفی تو چند ساله اخیر تا دلتون بخواد داشتم! چالش مهاجرت کلی سرگرم کننده هم هست!

اینا بخش اصلی دلایل من برای مهاجرت بود. تصمیم رو گرفتم و در اون مسیر قدم گذاشتم. یه رئیس خارجی داشتم که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. بهم میگفت اگه آدم می خواد تصمیمی بگیره باید دقیق فکر کنه. بعد تصمیم بگیره و بعد بدون دلواپسی و تردید قدم برداره. می گفت وقتی داری رو به جلو قدم بر میداری باید مطمئن پاتو روی زمین بذاری. اگه همش به محکم بودن زمین شک کنی بالاخره میخوری زمین.

 "وقتی تصمیمی گرفتی، دیگه شک نکن. سرتو بگیر بالا و با اعتماد به نفس قدم بعدی ات رو بردار"

Jan 30, 2011

شروع همیشه خوب است

دوباره آمدم سراغ بلاگر خاک گرفته ام.
اما اینبار می خوام از مهاجرت بنویسم و اینکه بالاخره تصمیم گرفتم تا ترک وطن کنم.  به خیلی از کشورها فکر کردم و کلی تحقیق و خوندن و ...خلاصه عزمم بر این جزم شد تا به آمریکا بروم. در مورد گزینه های موجود برای مهاجرت تنها موردی که مطابق با شرایط و سلائقم بود همون درس خوندن  دوباره و ادامه تحصیل هست. 
کم کم دارم خودم رو آماده می کنم. شاید منم سال دیگه همون جایی باشم که دوست دارم



Jul 26, 2004

شروعی جدید

غصه روی دلم خانه کرده.