از انجاییکه هر انسانی به لحاظ احساس، فکر و رفتار فرد یونیکی محسوب میشه، واکنشش هم به زندگی یونیک به حساب میاد، اگرچه نمیشه منکر شباهت های زیاد در تصمیم گیری آدم ها در یک موقعیت مشابه شد. اینها رو گفتم تا یک بار دیگه برای خودم مرور کنم که چرا میخوام مهاجرت کنم.
زندگی من در 6 سال اخیر به شدت تغییر کرد. ازدواج خوبی نداشتم و هنوز مشکلات عدیده ای دارم درگیر مسائل دادگاهی هستم تا بتونم رسما جدا بشم. در همین اثنا متوجه بیماری قلبی ام شدم که برای سن و سال من نادر بود، اما خوب بخشی از تقدیرم بود که از راه رسید. از طرف دیگه عزیزترین فرد زندگیم رو از دست دادم. سالهای پیش هر وقت میشنیدم می گفتن "راستی فلانی هم از ایران رفت" می گفتم مگه زندگی چقدر طولانی و چقدر ارزشمنده که آدم بخواد از عزیزانش دور بشه و باعث دلتنگی و نگرانی اونها بشه...اما حالا که عزیز من نیست دیگه قضیه متفاوت شده.
شرایط فعلی ایران هم خودش کم دلیلی نیست.
دلیل دیگه اینه که نیاز به تغییر بزرگی دارم. نیاز به یه چالش جدید دارم ....البته چالش به سمت مثبت وگرنه چالشهای با شیب منفی تو چند ساله اخیر تا دلتون بخواد داشتم! چالش مهاجرت کلی سرگرم کننده هم هست!
اینا بخش اصلی دلایل من برای مهاجرت بود. تصمیم رو گرفتم و در اون مسیر قدم گذاشتم. یه رئیس خارجی داشتم که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. بهم میگفت اگه آدم می خواد تصمیمی بگیره باید دقیق فکر کنه. بعد تصمیم بگیره و بعد بدون دلواپسی و تردید قدم برداره. می گفت وقتی داری رو به جلو قدم بر میداری باید مطمئن پاتو روی زمین بذاری. اگه همش به محکم بودن زمین شک کنی بالاخره میخوری زمین.
"وقتی تصمیمی گرفتی، دیگه شک نکن. سرتو بگیر بالا و با اعتماد به نفس قدم بعدی ات رو بردار"